ساعت ۹ یه خیابون من تنها
یه عالم فکر،نم بارون
چند تا رویا
آدما تصویر کوتاه تو خیابون
یخ زده خاطره ها تو نگاشون
تو پیاده رو انگار تورو میبینم
چقدر شکل توئه بزار ببینم
رد شدی یا که هنوز همونجا هستی
منو میبینی یا باز چشماتو بستی
زیر پامون،خش خش برگای زرد
مث دوستیمون هوا خیلی سرد
اما چه خوب بود
یک کافی شاپ،قهوه و تلخی حرفات
چشماتو بغض منو سردی دستات
اما چه خوب بود
اما چه خوب بود
دلم یه جوری شد
همون نگاه بود
خاطرات ما دوتا همینجاها بود
انگاری چند سال پیش
همین روزا بود
فک کن اون آخرین،خاطره ها بود
خیلی دیره وقت فکر کردن ندارم
نمیدونم چرا باز یادم میارن
دوست دارم فکر نکنم اما نمیشه
اون نگاه،دیگه ازم جدا نمیشه
زیر پامون،خش خش برگای زرد
مث دوستیمون هوا خیلی سرد
اما چه خوب بود
یک کافی شاپ،قهوه و تلخی حرفات
چشماتو بغض منو سردی دستات
اما چه خوب بود
اما چه خوب بود
زیر پامون،خش خش برگای زرد
مث دوستیمون هوا خیلی سرد
اما چه خوب بود
یک کافی شاپ،قهوه و تلخی حرفات
چشماتو بغض منو سردی دستات
اما چه خوب بود
اما چه خوب بود