خواب دیدم گریه میکردم
خانه ام زیر سیل پنهان بود
خواب دیدم خانه ات آباد
خواب دیدم که فصل بوران بود
خیس کردم تمام خوابم را
ترس من روی تخت میریزد
با تمام قوا برم گردان
اشک یک مرد سخت میریزد
سخت میریزد
اشک یک مرد سخت میریزد
خواب دیدم که گریه میکردم
خانه ام زیر سیل پنهان بود
خواب دیدم که خانه ات آباد
خواب دیدم که فصل بوران بود
دست در دست باد میرفتی
رد پات روی برف میخوابید
دختری شبیه تو در من
بغض را پشت بغض میزائید
خیس کردم تمام خوابم را
ترس من روی تخت میریزد
با تمام قوا برم گردان
اشک یک مرد سخت میریزد
طول و عرض اتاق ، تنهایی
فرض کن عمق این صبوری را
در خودم دست و پا زدن کافیست
قطع کن دست و پای دوری را
داغ بستی به زخم چرکینم
روزهایم عفونتی شده است
روزها را شمرده ام جا نیست
در اتاقی که خط خطی شده است
یک نفر بین ما دو تا مانده
با تو حتی تعاملش خوب است
زیر پا میکِشی که می افتم
تا تو باشی تعادلش خوب است
خواب دیدم که ریسه می رفتی
خنده ات را میان بازوهاش
تار تار گلوی من لرزید
عشق من دست رفته در موهاش
غرق کمبودهای احساسی
زندگی در جنون نیازم شد
کفر یعنی تمام یومیه ها
اسم تو مُهر جانمازم شد
پنجره در اسارت دیوار
پرده پوشانده هر نمایی را
چشم ها را به دور میدوزم
تا ببینم که تو کجایی را
در خیابان کسی شبیهت نیست
شهر ، شهرِ رو به ویرانیست
بر خلاف هواشناسی ها
باز هم هوا که بارانیست
یک نفر بین ما دو تا مانده
دست هایت به او پرس شده است
چشم ها را به هیچ میدوزم
چشم هایی که ملتمس شده است
پشت کردی به من که رو بودم
حق من هر چه غیرِ این درد است
یک نفر قاب از تو دزدیده
یک نفر که عجیب نامرد است
خواب دیدم که خودکشی کردم
وسط انفجار یک رویا
برد حتی به من نمی چسبید
توی تعبیر ابن سیرین ها
ماه من پشت ابر پنهان است
ماه من ! سمت برکه ات برگرد
خواب دیدم سفید پوشیدی
خواب دیدم که در هوایی سرد
چارچوب مرا تکان داده ست
رقص تو روی سنگ مرمرها
در عروسیِ مختلط با تو
چشم بستم به روی دخترها
ماهیِ در گریز ، مغلوبم
سهم قلاب من نخواهی شد
زندگی در تنِ تو می لولد
حیفِ مردابِ من نخواهی شد
قفل کردی تمام درها را
حبس در جعبه های توخالی
از اتاقی به قهقرا رفتن
غرق در سال های خشکسالی
شانه ام زیر درد میریزد
شب به دیوار خانه تابش داشت
سرد بودی و سوز می آمد
کوه قد برف ریزش داشت
روزمرگی ام مداوم شد
بس که روزگار من گند است
مثل شمع قاتل خودم هستم
زندگی تا به فوت تو بند است
من به دنیا آمدم در این برزخ
گرچه دنیا به من نمی آمد
از ته چهره ات نمایان بود
به تو عاشق شدن نمی آمد
در کنار کسی قدم هایت
در کنار خودم نمی مانم
خواب دیدم سفید پوشیدم
لای سدر و کفن بپیچانم
بین این دردهای اجباری
از تو حتی رها شدن سخت است
آسمان هم سیاه می بارد
بس که صاحب عزا شدن سخت است
شیشه ای که از عطر تو خالیست
مانده آینه ی دقم باشد
کاش در حد و قد ویرانی
عشق من سیر عاشقم باشد
مانده ام زیر دِین آغوشم
بغض هایم به ناکجا رفته
مَردی ام در اضافه ها مانده
مردِ تاریخ ِ انقضاء رفته
در کنار کسی قدم هایت
کوچه ها را کرایه میکردی
روی تختم به فکر تشریحم
بدنم را لایه لایه می کردی
یک نفر قاب از تو دزدیده
یک نفر با نقاب می رقصد
دست در پیج تند موهایت
لای این پیچ و تاب می رقصد
من که طفل درون تو بودم
عشق نه ماهه ی مرا کُشتی
من که مرد جنون تو بودم
عشق نه ماه ی مرا کشتی
قصد کردی کنار یک نطفه
سقط را در تنت بخوابانی
در رگ و ریشه های من دختر
عشق کردی که سم بپاشانی ؟
خواب دیدم که مرگ نزدیک است
وقت ، وقتِ مرثیه سازیست
با تمام دلم که در خاکم
قبر من مستطیل دلبازیست
با تمامت بشین تماشا کن
حال های رو به موتم را
خواب دیدم که گریه میکردم
روز و ماهِ زمان فوتم را