کجای گریه بخندم ، کجای خنده بگریم
که پشت گریه و لبخند تو امان تو نباشی
کدام قصه بسازم که بی تو رنگ نبازد
کدام شعر بخوانم که در دهان تو نباشی
کجا جدا شوم از تو که بعد از آن تو نباشی
کسی که داده مرا از خودم امان تو نباشی
کجای زندگیم دست می دهد که به تلخی
گریزم از تو و آغوش که مهربان تو نباشی
گریزم از تو و آغوش که مهربان تو نباشی
هزار چشم تو از عقل کجاست خیره بسویم یارا
کجا نگاه کنم من
کجا نگاه کنم من که این و آن تو نباشی
که این و آن تو نباشی
کجای گریه بخندم ، کجای خنده بگریم
که پشت گریه و لبخند تو امان تو نباشی
کدام قصه بسازم که بی تو رنگ نبازد
کدام شعر بخوانم که در دهان تو نباشی
کجا جدا شوم از تو که بعد از آن تو نباشی
کسی که داده مرا از خودم امان تو نباشی
کجای زندگیم دست می دهد که به تلخی
گریزم از تو و آغوش که مهربان تو نباشی
گریزم از تو و آغوش که مهربان تو نباشی